زندگی نامه کامل
رویکرد من در نوشتن این زندگی نامه این است که نه تنها از دستاوردها و پیشرفتهایم بگویم بلکه با صداقت از چالشها، ضعفها و مشکلات مسیر هم بنویسم. دوست نداشتم که تنها یک زندگی نامه تبلیغاتی اینجا قرار دهم که در آن خود را بزرگ و مهم معرفی کنم. فکر میکنم آنچه واقعا هستم از فعالیتها و آثاری که در اینجا قرار دادم بر هر کسی معلوم است اما شاید مطالعه این زندگی نامه برای آهنگسازان جوانتری که در این مسیر آمادگی مواجهه با چالشهای ناشناخته را ندارند الهامبخش و مفید باشد.
من در ۳۰ اسفند ۱۳۶۶ در بیمارستان آریا در مشهد متولد شدم. مادرم همیشه میگفت که من در آخرین روز سال ۱۳۶۶ ولی بعد از لحظه سال تحویل به دنیا آمدم. بنابراین از نظر نجومی زمین اعتدال بهاری را پشت سر گذاشته و وارد سال ۱۳۶۷ شده بود اما از نظر تقویمی همچنان در آخرین ساعات از آخرین روز سال ۱۳۶۶ بودیم. همچنین من در روزی به دنیا آمدم که هر چهار سال یک بار در تقویم دیده میشود. با تمام اینها در شناسنامه، روز تولد من ۱ فروردین ۱۳۶۷ ثبت شده است. فکر کردن به این مسائل همیشه برایم جالب بود و حتی نقل مجالس عید دیدنی و شوخیهای مختلف. اما آنچه در مورد روز تولدم برایم الهامبخش است این است که اگر کسی از من بپرسد تاریخ تولدم چیست، این سوال جواب سادهای ندارد!
بنابراین این سوال که زندگیام را تاکنون که ۳۷ سال دارم چطور پشت سر گذاشتهام نیز شاید جواب سادهای ندارد. این ۳۷ سال، احتمالا مثل زندگی هر فرد دیگری پر از لحظات تلخ و شیرین، خاطرهانگیز، تکاندهنده، الهامبخش و … بوده است. و اینکه چه مقدار از این روزهای سپری شده را به خاطر دارم، و یا از بین آنها چه مقدار خاطرات و یادگیریها هستند که برای وبسایتی که آثار موسیقیام را در آن قرار دادم مناسب است، سوالات دیگری هستند.
موضوع بسیار پیچیده است! از کجا باید شروع کنم؟ نکند اینجا چیزی را بنویسم که بعدا پشیمان شوم ولی دیگر دیر شده باشد و خجالت زده همه شوم؟ یا نکند چیزی را از قلم بندازم و بعدا بگویم حیف؟ مدتی است که فهمیدم که مسائل را پیچیده میکنم. یا شاید بلد نیستم که وقتی با یک موضوع پیچیده مواجه میشوم چطور آن را تحلیل و مدیریت کنم. مثلا دامین همین وبسایت را من در بهمن ۱۴۰۲ خریدم و اولین کارها را آن موقع انجام دادم. در ابتدا برایش خیلی هیجان داشتم ولی بعد از چند هفته به طور کلی رهایش کردم تا اردیبهشت ۱۴۰۴! الان که فکر میکنم به نظرم میسد که دلیل این به تعویق انداختن این بود که دوست داشتم برای هر قطعهای جزئیات بسیار زیاد و دقیقی در سایتم ارائه کنم و خلاصه کار را آنقدر در ذهنم سخت و مفصل تصور کردم که از انجامش وحشتزده شدم. ولی وقتی که دوباره تصمیم گرفتم بروم سراغ آن با خود گفتم که از کارهای کوچکتر و سادهتر شروع میکنم و خیلی هم سخت نمیگیرم. مثلا چیزهایی که همین الان آماده هستند را در سایت قرار میدهم و برای بقیه موارد به تدریج کار میکنم و هر وقت آماده شدند آنها را نیز قرار میدهم. این فکر بسیار جواب داد و من دوباره توانستم شور و اشتیاقم را برای کار روی سایت بازیابم.
همین موضوع دقیقا در آهنگسازی هم برای من اتفاق میافتد. این یکی از یادگیریهای مهمی است که در چند ماه اخیر به آن دست یافتم. کارها را از آنچه واقعا هستند سختتر تصور نکنم و برای کمال و بینقصی آنها عجله نکنم.
پس اگر همین رویکرد را برای نوشتن زندگی نامه نیز به کار ببرم شاید بتوانم این کار به نظر بسیار پیچیده و مفصل را طوری انجام دهم که هم واقعا انجام داده باشم هم بیش از اندازه نگران اشتباهات و کم و کاستیهای احتمالی نباشم.
اما در اینجا سوال دیگری پیش میآید: از کجا بفهمم که کی نوشتن زندگی نامهام به پایان رسیده است و میتوانم آن را در سایت قرار دهم؟ وقتی که روند رویدادها و یادگیریهایم را تا زمان حال نوشتم؟ دوباره این سوال پیش میآید که شاید چند روزی که گذشت چیز جدیدی را به خاطر بیاورم که باید به یک جایی از زندگی نامه اضافه کنم. چه بسیا موضوع مهمی هم باشد که از به خاطر نیاوردنش در همان مرحله اول تعجب کنم! در این صورت آیا باید بعد از اینکه گمان کردم نوشتن را به پایان رساندهام مدتی صبر کنم و بعد اگر مطمئن شدم که همه چیز را نوشتم بعد مطالب را وارد سایت کنم؟ اما اینطور ممکن است هیچ وقت این کار را نتوانم انجام دهم چون باز با گذشت زمان مسائل جدید دیگری هم پیش میآید که باید دوباره بنویسم!!
البته اینجا در نوشتن فرایند فکریام کمی اغراق کردم. من واقعا هم در این حد افراطی جزئینگر نیستم. اما به نظرم جالب آمد که اینجا این افکار را مانند مقدمهای بر زندگی نامهام بنویسم. باز هم به نظرم این افکار در روند آهنگسازی اتفاق میافتد و به همین دلیل مهم است که اینجا ذکر شود. این سوال که یک قطعه کی تمام میشود، همیشه از چالشهای آهنگساز است.
ولی الان برای حل موضوع زندگی نامهام به یک ایده رسیدم: تصمیم گرفتم که هر آنچه امروز نوشتم را در سایت قرار دهم. باز چند روز دیگر که فرصتی دست دهد تا پای کار بنشینم، سایت را ویرایش میکنم و مطالب جدید را اضافه میکنم. اگر هم لازم شد چیزی را در مطالب قبلی اصلاح میکنم. و این شبیه مسیر زندگی خود من میشود که فعلا ادامه دارد. بنابراین تا وقتی زنده هستم میتوانم به این صفحه سر بزنم و چیزی اضافه کنم یا کم کنم. این به نظر یک راه حل جالب و منطقی میآید. از طرفی شیرین هم هست چون لذت قرار دادن مطالب در سایت را هر دفعه تجربه میکنم و همچنین فشار تمام کردن یک پروژه بزرگ را روی دوش خود حس نمیکنم. در اصل این پروژه انتهایی ندارد و تا هر وقت که شد مینویسم. همینجا از شما که این متن را مطالعه میکنید تشکر میکنم. ببخشید اگر پر حرفی میکنم!